هرگز به گذشته برنگرد..........
اگر سیندرلا برای برداشتن کفشش بر می گشت....
/هیچ وقت پرنسس نمی شد/(از مادرم)
...............دوست دارم نظراتنو بدونم.............
نتیجه رو تو نظرات واسم بنویسید
<ممنونم>
نوشت((قم حا))...همه به او خندیدند!!
گریست!!!!!.......
گفت به((غم ها))یم نخندید...
که هر جور نوشته شود!!!درد دارد...
از ته به سر بخوان
تا من آن روزها را بشناسی!!
کاش می دانستی چه قد تنهام ُ چه قد خسته ام
و چقدر به حضور سبزت محتاجم
و همیشه از خودم می پرسم این همه که من به تو فکر می کنم
تو هم به من فکر می کنی؟
دلم که می گیرد باران می بارد...
وباران...
چه هق هق زنانه ای دارد...
هرکسی برای خودش خیابانی دارد ...
کوچه ای...
کافی شاپ...
.وشاید عطری...
که بعد ازسالها خاطراتش گلویش را چنگ می زند...
حوصله ام برفی ست...
بایک عالمه قندیل دلتنگی...
ازگوشه ی دلم آویزان...
آهای...
کا فی ست کمی ها کنید...
تا که آب شوم....
این ور جاده منم،اون ور جاده تویی
اون که غمگینه منم،اونی که شاده تویی
این ور جاده منم که دوباره گم شدم
اون ور جاده تویی مثل تکرار خودم
من نگاهم به تویه،تونگاهت به کجاست
روبه رو دو راهیه بگو راهت به کجاست...
سفرهمیشه قصه رفتن ودلتنگیه...
به من نگو جدایی هم قسمتی از زندگیه...
همیشه یک نفر میره آدم وتنها می ذاره...
میره یه دنیا خاطره پشت سرش جا می ذ اره...
همیشه یک دل غریب یه گوشه تنها می مونه...
یکی مسافر ویکی این وره دنیا می مونه♥
"زیر خودم خط کشیدم که مهم شوم...!
فکر کردند غلط املایی ام...
پاکم کردند"
این روز ها در خودم به دنبال کلیک راست میگردم،
تا از خودم copy بگیرم و کنار خودم paste کنم ...
شاید از این تنهایی خلاص شوم!!...
رد پاهایم را پاک می کنم
به کسی نگویید
من روزی در این دنیا بودم.
خدایا
می شود استعـــــفا دهم؟!
کم آورده ام ...!
پاهـایم را که درون آب مـی زنـم....
ماهــی ها جـمع می شـوند....!
شایـدآنها هـم فهمیـده اند عمری طعـمه ی روزگـار بوده ام...
این روزها
آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست
که رخت های دلتنگیم را
فرصتی برای
خشک شدن نیست
خاطراتــــــ کودکیـم را ورق می زنم
و یک به یک ، عکسها را با نگاهم می چشیدم
عکسهـای دوران کودکیم طعـــــم خوبـی دارنــد ....
در واپسین قدم های راه به
به تاولهای پا چگونه میتوان گفت :
تمام مسیر اشتباه بود؟؟؟؟!!!!!
خدایا التماس میکنم !
همه دنیا ارزانی دیگران..
ولی...
انکه دنیای من است...
مال دیگران نباشد!
حرفی نیست.!
خودم سکوت را معنی میکنم
کاش میفهمیدی:
گاهی همین نگاه سرد:
روی زمستان را هم کم میکند!!!!
فرقی نمیکند دختر باشی یا پسر
همین که با دل کسی بازی نکنی
مردی........................................!
وقتی خودت را سیگار فرض می کنی، حال و روزت می شود مثل من!
یکی پیدا می شود که با لبخند دستانت را می گیرد؛
آتشت می زند؛ و می کشد شیره ی وجودت را.
وقتی خاکستر، تمام وجودت را گرفت؛ زیر پا له می کند باقیمانده ات را
و دستش را به سمت نخ های بعدی دراز می کند
گاهگاهی که دلم میگیرد
با خودم میگویم:
به کجا باید رفت.
به که باید پیوست.
به که باید دل بست.
به دیاری که پر دیوار است.
به امینی که امانت خوار است.
یا به افسانه دوست؟
...گریه ام میگیرد
خدایا...
بابت آن روز
که سرت داد کشیدم متاسفمـــــــــ...
من عصبانی بودم
برای انسانی که تو میگفتی
ارزشــــَش را ندارد و مــــــــــن پا فشاری می کردمهر بار که ضربه خوردم کوتاه اومدم
با خودم گفتم
گذشته ها ، گذشته
من ببخشم ، اون شرمنده میشه
نفهمیدم که اینطوری
ضربه ی بعدی رو محکمـــــــــــــــ ترمیزنی !!!
1. مرد را به عقلش نه به ثروتش
2. زن را به وفايش نه به جمالش
4. عاشق را به صبرش نه به ادعايش
5.مال را به برکتش نه به مقدارش
6.خانه را به آرامشش نه به اندازه اش
7.اتومبيل را به کاراييش نه به مدلش
8.غذا را به کيفيتش نه به کميتش
9.درس را به استادش نه به سختيش
10.دانشمند را به علمش نه به مدرکش
11.مدير را به عمل کردش نه به جايگاهش
12.نويسنده را به باورهايش نه به تعداد کتابهايش
13.شخص را به انسانيتش نه به ظاهرش
14.دل را به پاکيش نه به صاحبش
15.جسم را به سلامتش نه به لاغريش
سخنان را به عمق معنايش نه به گوينده اش__._,_.___
دقت کردی؟
گاهی... جای رحمت ميشويم زحمت
جای محرم ميشوم مجرم
جای ژست ميشويم زشت
جای يار ميشويم بار
جای قصه ميشويم غصه
جای زبان ميشويم زيان و....
پس زيادی به خودمان مغرور نباشيم چون با يک نقطه جابجا ميشويم
<<ارزش فوق العاده زیبا >>
ارزش خواهر را، از کسی بپرس که آن را ندارد.
ارزش ده سال را، از زوج هائی بپرس که تازه از هم جدا شده اند.
ارزش چهار سال را، از يک فارغ التحصيل دانشگاه بپرس.
ارزش يک سال را، از دانش آموزی بپرس که در امتحان نهائی مردود شده است.
ارزش يک ماه را، از مادری بپرس که کودک نارس به دنیا آورده است.
ارزش يک هفته را، از ویراستار یک مجله هفتگی بپرس.
ارزش یک ساعت را، از عاشقانی بپرس که در انتظار زمان قرار ملاقات هستند.
ارزش يک دقيقه را، از کسی بپرس که به قطار، اتوبوس يا هواپيما نرسيده است.
ارزش يک ثانيه را، از کسی بپرس که از حادثه ای جان سالم به در برده است.
ارزش يک ميلی ثانيه را، از کسی بپرس که در مسابقات المپيک، مدال نقره برده است.
زمان برای هيچکس صبر نمیکند. قدر هر لحظه خود را بدانيد.
قدر آن را بيشتر خواهيد دانست، اگر بتوانيد آن را با ديگران نيز تقسيم کنيد.
برای کنار هم گذاشتن واژه ها٬
دست قلمم بیش از آنچه فکر کنی خالی است…
و بیش از آنچه فکر کنی احساس می کنم به نوشتن مجبورم !
شاید این هم خاصیت ِ داشتن این صفحه ی مجازی است ؛
میان جاده که می آمدم ، سرم پر از فکر بود
فکرهایی از آن دست که به هر نیمه ای که می رسیدم
احساس می کردم بیش از این رخصت پیش رفتن ندارم
چیزهایی مثل ِِ
آینده
رفتن
ماندن
حالا اما اندیشه ای نیست برای به واژه آوردن..